با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت
آنچنان که جگر خویشتن از یادم رفت
من اویسم بگذارید که اطراق کنم
بوی شهر تو که آمد قَرَن از یادم رفت
با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت
آنچنان که جگر خویشتن از یادم رفت
من اویسم بگذارید که اطراق کنم
بوی شهر تو که آمد قَرَن از یادم رفت
پای هر روضه ی تو گریه نمودن زیباست
از گدایان سر کوی تو بودن زیباست
جز در خانه ی تو هیچ کجا بهتر نیست
نوکر هیچ کسی جز تو نبودن زیباست
حالا دوباره درد سرم را نگاه کن
بال وپرم شکسته . پرم را نگاه کن
هرشب برای عشق شما زجه میزند
اشک مکرر پدرم را نگاه کن
یار هر چه دلرباتر شد بلایش بیشتر
بیگمان در میرود جانها برایش بیشتر
کربلا هر لحظه و هرشب صفا دارد ولی
کربلا با مهدی زهرا صفایش بیشتر
عشقی است در میان دل ما که کیمیاست
این عشق این جنون همه ی آبروی ماست
روزی ماست نوکری خوب خانه ای
آقای ماکریم و جوانمرد و باوفاست
چشمهای تو حکایتی دارند
که زهیر وحبیب می دانند
شاعران حسِ ناب شعرت را
اثر عطرسیب می دانند
نظر به دلشده ی پرگناهتان بکنید
دوباره صید به تیر نگاهتان بکنید
دلم خوشست شریک غم شما هستم
شرر به جان من از سوز آهتان بکنید
چه می شود که کمی هم برای من باشی
قنوت من بشوی ربنای منباشی
و حوض کوثری از گریه هایمن باشی
و شور محشری از های هایمن باشی
چنان به هیئتتان این دلم گره خورده
که بر ظواهر دنیا کمی دلم خوش نیست
گویند نگویید سگ کوی حسینیم
ما کشته ی یک گوشه یابروی حسینیم
جان داده اگر حضرت داداربه این جسم
از بهر همین بود که رهپوی حسینیم
آقا! تو را «آقا» مرا «نوکر» نوشتند
یعنی تو را اوّل مرا آخر نوشتند
روی سیاه من یقیناً حکمتی داشت
شکر خدا نام مرا قنبر نوشتند
بی شک گدای خانه ات آقا شود, حسین(ع)
هر قطره زود پیش تو دریا شود, حسین!(ع)
فیض گدایی تو به هر کس نمیرسد
باید که زیر نامه اش امضا شود, حسین(ع)