فصلِ فصل الخطاب می آید
دارد عالیجناب می آید
دود اسفند عرشیان پیداست
بوی مشک و گلاب می آید
فصلِ فصل الخطاب می آید
دارد عالیجناب می آید
دود اسفند عرشیان پیداست
بوی مشک و گلاب می آید
چشم یعقوب مسیل نیل است
کودکی در بغل راحیل است
می توان خواند ز پیشانی طفل
چون مسیحا نفس انجیل است
طلوع چشم تو را آفتاب باور کرد
هوای آمدنت چشم را کبوتر کرد
ستاره هم به نوایی رسید از نورت
حضور سبز تو حال زمانه بهتر کرد
نوح شش ماهه السلام علیک
جان خورشید, عالی الدرجات
بر طلوع محمدی وارت
صدوده تا سلام و شش صلوات
دلم رو سپردم به شاهی
که میگن ذبیحِ حسینه
فدایِ پیام آوره عشق
همون که مسیحِ حسینه