شعر مدح حضرت معصومه

بانو

در شهرِ پُر غَمی که نَمانده ست مَحرمی
تو دافعَ البلایی و تو رافعَ الغَمی

در شهرِ شوره زار و نمکزار زخمی ام
تنها برای این دلِ زخمی تو مَرهمی

کریمه اهل بیت

تویی که از نفست لفظ یار شیرین است
نگار گر که تو باشی نگار ، شیرین است

قرار بوده از اول به هدیه جان بدهیم
زمان بگو و مکان که این قرار شیرین است

شور عشق برادر

اگر به دست خزان باغ بی بری بانو
ولی به روی فلک سایه گستری بانو
به سوی قم که قدم می نهی علم بردوش
به شانه عرش خدا را می آوری بانو

قلب ایران

عزیزی آنچنان که جایگاهت قلب ایران است
بزرگی آنچنان که عقل در وصف تو حیران است

طبیبی در جوار مرقدت بیمار بسیار است
کریمی در حریم قدسی ات سائل فراوان است

اخت ولی الله

همین که ساده می چرخند بهجت ها به دور تو
همین که مثل اربابند رعیت ها به دور تو

یکی با اشک می آید یکی در بُهت می سوزد
تفاوت می کند طرز ارادت ها به دور تو

اخت الرضا

تو مجموعه‌ی لطف‌ و جود و عطایی
تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی
تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی
چه‌گویم‌که‌هستی؟چه‌گویم‌چه‌هایی؟
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

خواهر خورشید

سلام ای ماه، ماهِ بیشتر از ماه، نورانی
سلام ای خواهرِ خورشید، ای «خورشیدپیشانی»

سلام ای دخترِ نوری که در تاریکی‌اش بردند
که یادت روشنایی بود، در شبهای زندانی

بانو بهشت

بانو بهشت گوشه پنهان چشم توست

دریا همیشه تشنه باران چشم توست

با تو بهار ماندنی است و فرشته وار

تسبیح گوی خالق سبحان چشم توست

صحن آئینه

بس که لبریز شد از وصف تو جام کلمات
عاجز از مدح تو گردید تمام کلمات

شاعران گرچه نوشتند ولی کافی نیست
باید از مدح تو خوانند امام کلمات

فرق میکند

در قم عجیب حال گدا فرق میکند
قبله تویی و قبله نما فرق میکند

بَدوِ ورودتان به همه شهر گفته ایم
همشیره ی امام رضا فرق میکند

معجزه

آمدی و حق بده چشمان ما حیران شود
مقدم زهرایی تو خوب گل باران شود

یا خلیله آمدی در حیرت این دشت داغ
تا کویر تشنه ی قم خانه ی رضوان شود

خواهر

هر جا که خواهری است, برادر همیشه هست
دنبال هر برادر, خواهر همیشه هست

این جذبه های عشق تمامی نداشته
دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست

دکمه بازگشت به بالا