این روزها شب وسحرت طول می کشد
حتی دقیقه در نظرت طول می کشد
تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت
در پیش چشم های ترت طول می کشد
این روزها شب وسحرت طول می کشد
حتی دقیقه در نظرت طول می کشد
تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت
در پیش چشم های ترت طول می کشد
حدیث مادر مارا کبود میفهمد
کشیده خوردهء دست یهود میفهمد
نفس نفس زدنش را کبوتری زخمی
که تنگ شد نفسش بین دود میفهمد
از چشم های بچه ها دنیا بیاُفتد
وقتی که در بستر تنِ بابا بیاُفتد
بابا که بیمار است بیمار است دختر
بابا نباشد از غذا حتیٰ بیاُفتد
بی تو این شب, شبِ غم بار مرا می بیند
درد, این درد چه بسیار مرا می بیند
جز تو یک شهر دلِ آزار مرا می بیند
چشمت انگار که این بار مرا می بیند