با قد خم آمدم اما سرافرازم حسین
نیستم پیغمبر اما پر ز اعجازم حسین
کوفه و شامات را با آه ویران کرده ام
دختر خیبر شکن هستم پر از رازم حسین
با قد خم آمدم اما سرافرازم حسین
نیستم پیغمبر اما پر ز اعجازم حسین
کوفه و شامات را با آه ویران کرده ام
دختر خیبر شکن هستم پر از رازم حسین
عاشق اما گناه کارم من
دل ندارم، خدا که دارم من
همه رفتند بی قرارم من
به زیارت امید وارم من
باور نمیکنم که رسیدم کنارِ تو
باور نمیکنم من و خاکِ دیارِ تو
یک اربعین گذشته و من پیر تر شدم
یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو
زینب رسید کشته بی سر قیام کن
باز از رگ بریده به خواهر سلام کن
یک اربعین که حرمت من را نداشتند
تو الاقل به پیری من احترام کن
برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم، عقیق میخواهم
عطای قوه ی اشکی، شهید اشک روان!
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم
فرش سیاه جاده نقش ردِّپا داشت
آئینه ی روحی ترک خورده جلا داشت
این خاک،خاک پاک،عطری آشنا داشت
انگار بوی تربت مُهر مرا داشت
تکیه کردم بر همه بر روی دیواری که نیست
یخ فروشم یخ فروش اینجا خریداری که نیست!
آه! چاه جمکران، دلتنگ دیدارم چقدر
نامه هایم را نبردی پیش دلداری که نیست
مادر پدرم باد فدای تو حسن جان
هستند غبار کف پای تو حسن جان
من رو نزدم بر احدی غیر شما چون
دیدم همه هستند گدای تو حسن جان
من به جز این روضه ها جایی ندارم خانه؛ نه!
کفتر جلد تو جز اینجا ندارد لانه؛ نه!
دیدن معشوق، طبعاً باعث دیوانگیست
می شود آیا تو را دید و نشد دیوانه؟ نه!
رو کرده ام سوی تو با چشمان گریان
بهر امیدی آمدم ای خوب خوبان
با حال زارم زیر لب گویم حسین جان
از این گدای بی وفا رو برنگردان
چقدر ناله کنم در عزای تو چِقَدر
چقدر روضه و گریه برای تو چِقَدر
شفاست ذره ای از تربت و غبار ضریح
گرفته اند شفا با دوای تو چِقَدر
عصر عاشورا دل اهل ولا آتش گرفت
خیمهگاه و چادر آل عبا آتش گرفت
سنگ بر پیشانی شاه شهیدان میزدند
طاق ابروها شکست و کبریا آتش گرفت