شعر مناجات سیدالشهداء

با تربت

منکه با تربت تو کام لبم باز شده

اصل این نوکریم از ازل آغاز شده

مادرم درس غلامی تو ام می آموخت

اولین پیرهن مشکی من را می دوخت

نفهمیدم چه شد

نفهمیدم چه شد نامش به دنیا در سرم افتاد

به سختی ها به کارم شد و قلبم در حرم افتاد

نفهمیدم چه شد رفتم به دامش در بساطش,وی

دعا کارش عطا شغلش,گره بر شاهکرم افتاد

لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد

من یک کبوترم که تویی شهپرم حسین

صد شکر در هوای غمت میپرم حسین

اربابِ من تویی و به کس نیست مُرتَبط

در آستان کوی تو گر نوکرم حسین

به خدا بی حسیـن میمیرم

طرح نویی به داستان دادی

گوشه ی مقتلی نشان دادی

بار دیگر بساط روضه و اشک

به سگت باز استخوان دادی

قلمرو

مستی است شرح “حا”و “سین” و “یا” و “نون” , تو!

نفروشم از باغ محبت قدر یک جو

با خشت های روضه ها در وسعت عشق

عمریست در قلبم بنا کردی قلمرو

 توحید شالیچیان

 

قبل خلق گشتنمان

گفتند نوکران حسینی به صف شوند

ما با دعای مادر سادات پا شدیم

قالو بلا زبان غلامان کوی توست

شاهد همین که مست ز جام شما شدیم

میخانه

در زاویهٔ گردش پیمانه نشستم

تا دستِ گدای سحرم را بپذیرد

منظورِ منِ بی سر و سامان خود ساقیست

پس اوست که باید نظرم را بپذیرد

سر رشته ی تدبیر

امشب که به سر رشته ی تدبیر ندارم

دیوانه ام و میل به زنجیر ندارم

ابروی تو تا هست چرا منت شمشیر

من حوصله ی منت شمشیر ندارم

درس عشق و شهامت

ما از تو درس عشق و شهامت گرفته ایم

درس نجات دادن امّت گرفته ایم

آقا سلام بر تو شروع نماز ماست

یعنی که از تو اذن عبادت گرفته ایم

تک بیتی

یا اباعبدالله

مجنون به نصیحت دلم آمده است

بنگر به کجا رسیده دیوانگیم

 

حضرت فرمانروا حسین

ما را تمام خلق شناسند با حسین

ما نوکریم و حضرت فرمانروا حسین

ناز طبیب و منت مرهم کجا کشی؟

وقتی که هست تربت پاکش دوا حسین

غم عالم

این حسین کیست که از هر محنش , عالم سوخت

 قلب هر چه رُسُل از آدم و تا خاتم,سوخت

 این حسین کیست که با یادِ عَطَش گفتن او

 یوسف فاطمه در هر شب و روز, از غم سوخت

دکمه بازگشت به بالا