بــر ســر گـهـوارهٔ اربــاب غـوغـایـی بـه پاست
بـر سر بوسیدن رویش چه دعوایـی به پاست
عرش را زهرا خـودش زیـبـا و تـزییـن میکند
شوروشوقی در دلش وقت گلآرایی به پاست
بــر ســر گـهـوارهٔ اربــاب غـوغـایـی بـه پاست
بـر سر بوسیدن رویش چه دعوایـی به پاست
عرش را زهرا خـودش زیـبـا و تـزییـن میکند
شوروشوقی در دلش وقت گلآرایی به پاست
خدا بر مصحف خود آیه ی غفران عطا کرده
به خلق خود نماد واژه ی رحمان عطا کرده
پس از اعطای مروارید حُسن، از عرش اعلایش
به دریای علی (ع) و فاطمه (س) مرجان عطا کرده
قلب رو به قبلهام را کرد احیا پرچمت
ای نفسهایم بقربان مسیحا پرچمت
هر محرم با هزاران شوق بر تن کردهام
رخت مشکی ظاهراً، در باطن امّا پرچمت
رود سمت خانه ی دریا قدم برداشته
دامن دشتِ پر از آلاله نم برداشته
تا که بنویسد به روی پلک او “فَتحًا مُبین”
حضرت حق از پر فطرس قلم برداشته
در زمین و آسمان یکتاست، ای جانم حسین
مهربانی های او غوغاست ، ای جانم حسین
می خرد دَرهم ، سوا کردن نباشد عادتش
بس که مثل مادرش زهراست ، ای جانم حسین
من کویرم آمدم تا ابر بارانم کنند
آتشم اما در این شبها گلستانم کنند
شب به شب این در زدن ها کار خود را می کند
هر چه باشم درد ، در این ماه درمانم کنند
بر مشام خاکیان بخشیده جان بوی حسین
شد گلستان کل عالم از گل روی حسین
ماه شعبان را رسول الله خوانده ماه خود
چون نمایان می شود در آن مه روی حسین
فطرس بیاورید کرامت شروع شد
باران گرفت، لطف و عنایت شروع شد
دنبال نوکرند برایش پیمبران
أین الحسینیون ولایت شروع شد
عشاق شدیم و خون جگری خواستیم ما
در جاده تو دربدری خواستیم ما
بى دردسر ، وصال گوارا نمیشود
در راه وصل ، دردسرى خواستیم ما
امشب نوید مرغ حق آید به گوشم
امشب کشیده پر ز دامن عقل و هوشم
امشب دخیل خوان پیر می فروکشم
امشب شراب ناب دارم در خروشم
فاطمه مادر علی باباش اصالت را ببین
زادگاهش خانه مولا ولادت را ببین
آمده نورً علی نور و برای دیدنش
جبرییل از آسمان آمد عیادت را ببین
وقتی به برگ_ سوم شعبان سررسید_
نام تو را نوشت خدا، غم به سر رسید
“اُدعونی أَستَجِب لَکُم” ازعرش خوانده شد
از بخشش گناه خلایق خبر رسید