شعر هیات

لاتَقْنُطوا

در مقام بندگی اقرارها تکرار نیست
اصلا از این توبه‌ها مقصود ما انکار نیست

من خود از اعمال خود این روزها آگه ترم
این گدایت آنقَدَر هم پست و بدکردار نیست

ای روزه دارِ

جنسِ تَرَکها روی لبها فرق دارد
لبـهای ما با لَعْـلِ آقا فرق دارد

ما پای سفره آبْ می نوشیم آری
پس روضه ها با روزه یِ ما فرق دارد

رحمان و رحیم

خبر آمد که بهار دل ما آمد باز
مژده‌ی‌کم شدن فاصله ها آمد باز
از لب عرش خداوند ندا آمد باز
بندگان ماه خدا, ماه خدا آمد باز

طلب کم

ما کویریم, ببارید که باران خوب است
ذره ای نم بنشیند به بیابان خوب است

بشود این دل بی ارزش ما وقت سحر
با قدم های تو چون قالی کرمان, خوب است
 

رمضان آمد

باز هم رحمت تو جاری شد
چشم خشکیده‌ام بهاری شد
در میخانه‌ات گشوده شد و
باز هم وقت سفره‌داری شد

زنجیر غفلت

ای نفس بردی آبرویم را چه راحت
بر باد دادی حاصلم را بی مروت

هر بار توبه کردم و هر بار بشکست
پیش خدایم آب گشتم از خجالت

صفحه تاریخ

تقوا کمیتش بی حضورت لنگ مانده
از این جهان آقا فقط نیرنگ مانده

شوق ظهورت نیست در راس دعاها
اما به ظاهر ندبه ها پر رنگ مانده

رمضان

توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم

ضربان

دلمرده ایم و یاد تو جان می دهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان می دهد به ما

ماه خدا دومرتبه بی ماه روی تو
دارد بشارت رمضان می دهد به ما

شرمسار

می‌شود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر

بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها
دور شد از خانه‌ات اینگونه راهم بیشتر

جمعه

 

ای گلِ پنهان شده ی فاطمه
پُر ز تولّای تو جانِ همه

گو که کجایی و کجا جویمت
در چمنستانِ ولا جویمت

ماهِ کامِل

شِش ماهه آمد زودتر از وقتِ ‌موعودش
هرآنچه ‌باید داشـــت را نوزاد شامِل بود
شش ماهه آمد و همه با چشمِ‌ خود دیدند
شــعبان ‌از آن آغاز هم یک ماهِ کامِل بود

دکمه بازگشت به بالا