با کاروانت
همراه گشته لشکر سینه زنانت
اینجا جوان ها
خون اشک می ریزند در سوگ جوانت
با کاروانت
همراه گشته لشکر سینه زنانت
اینجا جوان ها
خون اشک می ریزند در سوگ جوانت
گریه کند برای تو بی اختیار ، چشم
بخشید از این جهت به بشر کردگار ، چشم
نذر نگاه سوی تو می شد تمام شان
گر داشت نوکر تو هزاران هزار چشم
نه فقط حال ما پریشان است
در عزایش رسول گریان است
خشکسالی چشم مان کافیست
وقت وقت نزول باران است
الحمدلله
دستم نشد از دامن سوگ تو کوتاه
از دید ما هست
ماه محرم سوگلی یازده ماه
نه اینکه دست تقدیر و زمونه
منو اینجا دعای مادر آورد
نمک خوردم نمکدونُ شکستم
گداتون دیگه شورش و در آورد
مبارکی تو و خود رزق بی حساب ،جواد
ندیده است شبیه تو را تراب ، جواد
برای وارث جود رضا شدن بی شک
نشد به جز تو کس دیگر انتخاب ، جواد
درد و دل های من فروان است
بگذریم از شما چه پنهان است
پیش تو هر کسی که مهمان است
درد هایش نگفته درمان است
با هر مقام و منصبی در چاه افتاد
هر کس که پیش پات با اکراه افتاد
شب غرق تاریکی شد از آن لحظه ای که
دستش ز دامان رخت کوتاه افتاد
همه امور جهان تحت اختیارت بود
ملک به گرد تو هر لحظه بی قرارت بود
از آن زمان که گمانم علی کنارت بود
زمین خاکی ما چشم انتظارت بود
قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند
قرار شد برود با لب ترک ترکش
هزار حرمله را از خجالت آب کند
قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند
قرار شد برود با لب ترک ترکش
هزار حرمله را از خجالت آب کند
از اولش چندین پسر می خواست
بر آل پیغمبر سپر می خواست
خود را کنیز فاطمه می دید
از این جهت نامی دگر می خواست