محمود اسدی

دیوانه‌ی عشق حسینم

یا رب مرا آواره جز این در مگردان
دیگر گدای خانه‌ای دیگر مگردان

غیر علی من‌که کس و کاری ندارم
هرگز اسیرِ کَس، به‌جز حیدر مگردان

واویلا

کوفه شد چشم و مرا گرم تماشا شده است
یار بی یاور تو بی کس و تنها شده است

بین این شهر زبانزد شده نیرنگ میا
صحبت از غارت انگشترت آقا شده است

جگرت سوخته از زهر

غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود
مرهم زخم دلت؛زخم زبانها نشود

جگرت سوخته از زهرو دلم می سوزد
جگر سوخته با خنده مداوا نشود

مظلوم آقام

تنها نسوخت از شرر زهر حنجرت
آتش رسید بر جگر و جسم لاغرت

یکبار غرق خون لبت از زهر شد ولی
عمری چکید خون دل از دیده‌ی ترت

جانم آقام

پیرمردم نکشیدم ندهید آزارم
بگذارید به همراه عصا بردارم

به زمین میخورم و طاقت ره رفتن نیست
در همین اول ره،کاش که جان بسپارم

نوحوا علی الحسین

نوحوا علی الحسین چه رنجی کشیده است
آنکه قدش ز بار مصیبت خمیده است

نوحوا علی الحسین بنالید در غمش
چون مادری که ماتم فرزند دیده است

مولای من

سیدی دنیا وَ ما فیها صدایت می‌زند
خاتم پیغمبران طاها صدایت می‌زند

شد دعا هم خسته، از دست دعاهایم بیا
ای دعای ما، دعا حتی صدایت می‌زند

آقای من

من از تو دور، نگارم خدا کند که بیائی
چگونه اشک نبارم خدا کند که بیائی

تویی که بِه ز گلی ای گل همیشه بهارم
منم که کوچک و خارم خدا کند که بیائی

جگر گوشه

به مثل زهر,درد دوری ات در پیکرم باشد
بیا یکدم ببین,تنها اجل دور و برم باشد

تمام آرزویم این شده تا از در آیی تو
چه باشد بهتر از این گر که مهدی در برم باشد

کنج ویرانه

آه خورشید ، کنج ویرانه
آمدی نیمه‌ی شب ای بابا
تو نبودی و من زمین خوردم
پیر شد عمه زینب ای بابا

غریب حسین(ع)

چشمم به یاد بی کسی ات پُر ستاره است
از غصه‌ی تو ، غصه‌ی دل بی شماره است

دندان من شکسته و خونی شده لبم
با تو تمام صحبت من با اشاره است

عزیزم حسین(ع)

قسم بر دل همین که مست دلداریم ما را بس
همین که تشنه‌ی یک جرعه دیداریم ما را بس

قسم بر ماه روی تو قسم بر عطر و بوی تو
همین که ما به موی تو گرفتاریم ما را بس

دکمه بازگشت به بالا