علی جمال خدا و جلال زهرا بود
علی ولی خدا بود و وال زهرا بود
علی نفس نفس زندگی فاطمه بود
علی برای پریدن دو بال زهرا بود
علی جمال خدا و جلال زهرا بود
علی ولی خدا بود و وال زهرا بود
علی نفس نفس زندگی فاطمه بود
علی برای پریدن دو بال زهرا بود
بخشیدن گناهم یک بغض یک نفس بود
دلرحم بود یارم ، یک قطره اشک بس بود
این نفس مثل بختک من را رها نمیکرد
من پر کشیده بودم دنیا پر از قفس بود
دل تاریک کجا جلوهی مهتاب کجا
رعیت سفله کجا منت ارباب کجا
هدف از هم سخنی با تو توسل به تو بود
ورنه این سنگ کجا گوهر نایاب کجا
یار اگر کار مرا امروز و فردا میکند
دانه دانه دارد از کارم گره وا میکند
من خود اسباب عقب افتادن کار خود ام
من خرابش میکنم او هم مدارا میکند
من بی خبرم از تو و تو با خبر از من
سوزانده همین بی خبری ها جگر از من
یک عمر گذشتی و به آغوش کشیدی
این مرتبه هم رحم کن و در گذر از من
فلک زیر کانون گرم نگاهت
و خورشید پوشیهی روی ماهت
حیا میتراود ز چادر سیاهت
علم سایبانت قمر تکیه گاهت
صدای چکچک باران به شیشه های فراق
ترق ترق به تن کوه تیشه های فراق
درخت پرثمر چشم انتظار ظهور
به زیر پاش دویدند ریشه های فراق
قاری والشمس و والضحی علی اکبر
حضرت داود کربلا علی اکبر
بود مسیحا حسین ، دم پسرش بود
حضرت موسی حسین ، عصا علی اکبر
دم دمای آخر عمر منه
چشامو نمیتونم تکون بدم
زیر آفتاب بذارید بسترمو
روا نیست من زیر سایه جون بدم
روزی که قبله منزل بابای خاک شد
کعبه به عشق آمدنش سینه چاک شد
آن روز کار عرش بگو و بخند بود
هوهوی جبرئیل در عالم بلند بود
وشمع سوخت و دورش به جای پروانه
شرابخوار و یهودی نشست و بیگانه
وشمع سوخت و رقاصه های بی وجدان
به بادهی متوکل زدند پیمانه
آمد زلال آسمانها مادر باران
عطر ولایت می وزد در کوچه ایمان
آمد زنی از جنس نور و آب و آیینه
نازل شده حوریه ای در شکل یک انسان