با اینکه گفتم از عشق ، از عشق بی نصیبم
از آشنام گفتم ، اما خودم غریبم
عشق حسین من را تنها نمیگذارد
در بین نخلها هم سرمست عطر سیبم
با اینکه گفتم از عشق ، از عشق بی نصیبم
از آشنام گفتم ، اما خودم غریبم
عشق حسین من را تنها نمیگذارد
در بین نخلها هم سرمست عطر سیبم
سلام غریب این روزای مکه
سلام آقای بی نشون دلم
سلام دلگرفتهی مدینه
غروب سرخ آسمون دلم
نسیم مهر تو بر موج شد سوار اینجا
گرفت تاب و تب روح ما قرار اینجا
ملائکه دم نقاره خانه داد زدند
هزار حاجت اگر داشتی بیار اینجا
زخم روی تنت آنروز که لب وا میکرد
مرهم از پنجرهی بُهْت تماشا میکرد
تا بیایی و قدمرنجه به گودال کنی
نیزه بر قامت رعنای تو قد تا میکرد
سری درآسمانِ هفت وپایی درزمین دارد
علی دست نوازش بر سر دنیا و دین دارد
هزار و چند سالِ نوح، یا ملک سلیمانی
امیر دل نیازی نه به آن و نه به این دارد