من که جلد بام شاه مشهدم
دست بر دامان پر مهرش زدم
نان خوبانمیخورم گرچه بدم
“من ارادالله” خواندم آمدم
کاظمین المقدسه
سلام ای نام نیکت، بابِ حاجات
سلام ای قبله کوی مناجات
سلام ای ذوب، در درگاه ایزد
سلام ای جلوه ی روی محمد
باب حاجات است و لطفش دائم است
حب او در روز محشر لازم است
حضرت جبریل هم ریزه خورِ…
سفرهی جودِ امامِ کاظم است
روز نخست مُشتِ غباری فرشتهها
بُردند با نسیمِ بهاری فرشتهها
قدری هم از طُفیلِ نگاری فرشتهها
قدری هم از گلاب دیاری فرشتهها
برداشتند و آب و گل ما درست شد
گفتند یاعلی و دل ما درست شد
کلامش واژه واژه خط به خط مثل پیمبر بود
به وقت خطبه خوانی روی منبر نیزحیدر بود
چنان آئینهی « والکاظمین الغیظ» شد حلمش
که در خندیدنش آیات رحمانی مصور بود
بیعصا معجزه کُن حضرتِ موسایِ حرم
گوشهچشمی که شوم سینهیِ سینایِ حرم
با نگاهی برسانم به تماشایِ حرم
که دلم تنگ شده تنگِ سحرهایِ حرم
ما خاکِ پایِ حضرت موسی بن جعفریم
اصلا برایِ حضرت موسی بن جعفریم
ایرانِ ماست،خطّهی اولادِ اطهرش
یعنی گدایِ حضرت موسی بن جعفریم
در رتبه همچو مریم و حوا و هاجر است
بلکه از این زنان نکو نام برتر است
این آینه ، که همنفس صبح صادق است
این آفتاب ، مادر موسی بن جعفر است
حلقه را کوبیدم و اعجاز را آغاز کرد
در به رویم حضرتِ موسی بن جعفر(ع) باز کرد
با تبسم بی گلایه با صفا بی ادّعا
مثل هر دفعه فقط لطف و کرم آغاز کرد
در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم
ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم
تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من
که من این لحظهی آخر، ز رویت بوسه بردارم
رشتهی دلهای عاشق پشت این در بسته شد
بار ما از خانهی موسی ابن جعفر بسته شد
تا خبر آمد غروب از خانه بیرون میزند
با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد
آقا به غیر آه نوایی دگر نداشت
آهِ امام در دل سندی اثر نداشت
در زیر تازیانه امانش بریده شد
معلوم بود یک دو نفس بیشتر نداشت