آرش براري

هو الكريم

پای فقیران می‌رود سوی کریمان
تا اینکه بنشینند پهلوی کریمان
هرکس گداتر شد مقرب‌تر شد اینجا
هستیم ما زانو به زانوی کریمان

غرق شعف

خاک قدومش گوهر گوهرشناسان
دانند قدر و قیمتش را زرشناسان

حتی سرافرازان کنارش سر به زیراند
هستند سرباز مطیعش سرشناسان

ذات کبریا

پاک است ذات کبریا عیبی ندارد
ما عیب داریم و خدا عیبی ندارد

یک دستِ خالی و لباس پاره دارم
این چیزها بهر گدا عیبی ندارد

روزگار سیاه

با عروساش بین گذر نشسته
رو چادرش خاک چقدر نشسته
چند ماهه که بچه‌هاشو ندیده
چند ماهه اینجا بی‌خبر نشسته

خوشا بحال گدایی که ریزه خوار شماست

خوشا بحال گدایی که ریزه خوار شماست

خوشا بحال غلامی که پیشکار شماست

خوشا بحال جزامی که هم غذات شده

نشسته است سر سفره و کنار شماست

دکمه بازگشت به بالا