شب ها که گرمِ اشک و مناجات می شویم
قَدری شبیهِ مادرِ سادات می شویم
از نورِ فاطمه به سحر فیض می بَریم
تا مُعتکف به کُنجِ خرابات می شویم
شب ها که گرمِ اشک و مناجات می شویم
قَدری شبیهِ مادرِ سادات می شویم
از نورِ فاطمه به سحر فیض می بَریم
تا مُعتکف به کُنجِ خرابات می شویم
نفس به سینه مبدل به آه خواهد شد
بدون تو همه عمرم تباه خواهد شد
فدای آن رمضانی که با تو می آید
و با حضور تو شامش پگاه خواهد شد
عبدی که بود پست و هوسران تر از همه
برگشته سر به زیر, پشیمان تر از همه
از خود فرار کرده غلام فراری ات
سوی تو بازگشته گریزان تر از همه
وقت استغفار حال زار را از من مگیر
حس و حال گریه بسیار را از من مگیر
چند قطره اشک مانده از همه دارایام
پس عنایت کن همین مقدار را از من مگیر
در مقام بندگی اقرارها تکرار نیست
اصلا از این توبهها مقصود ما انکار نیست
من خود از اعمال خود این روزها آگه ترم
این گدایت آنقَدَر هم پست و بدکردار نیست
جنسِ تَرَکها روی لبها فرق دارد
لبـهای ما با لَعْـلِ آقا فرق دارد
ما پای سفره آبْ می نوشیم آری
پس روضه ها با روزه یِ ما فرق دارد
خبر آمد که بهار دل ما آمد باز
مژدهیکم شدن فاصله ها آمد باز
از لب عرش خداوند ندا آمد باز
بندگان ماه خدا, ماه خدا آمد باز
ما کویریم, ببارید که باران خوب است
ذره ای نم بنشیند به بیابان خوب است
بشود این دل بی ارزش ما وقت سحر
با قدم های تو چون قالی کرمان, خوب است
باز هم رحمت تو جاری شد
چشم خشکیدهام بهاری شد
در میخانهات گشوده شد و
باز هم وقت سفرهداری شد
ای نفس بردی آبرویم را چه راحت
بر باد دادی حاصلم را بی مروت
هر بار توبه کردم و هر بار بشکست
پیش خدایم آب گشتم از خجالت
توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
دلمرده ایم و یاد تو جان می دهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان می دهد به ما
ماه خدا دومرتبه بی ماه روی تو
دارد بشارت رمضان می دهد به ما