شانه چه احتیاج که مویی نمانده است
بوسه نخواه , مثل تو رویی نمانده است
هر آن چه هست ظاهر و باطن خودت ببین
دیگر برات , راز مگویی نمانده است
شانه چه احتیاج که مویی نمانده است
بوسه نخواه , مثل تو رویی نمانده است
هر آن چه هست ظاهر و باطن خودت ببین
دیگر برات , راز مگویی نمانده است
با دست های کوچکم میخواستم تا
از ساربان انگشترت را پس بگیرم
دیشب نشد از دختر خولی دوباره
چادر نماز مادرت را پس بگیرم
شاعر:علی رضوانی