اشعار حضرت مهدی عج

مناجات با امام زمان عج در فاطمیه

دلتنگ بهاریم بهاری که نداریم

دنبالِ مزاریم مزاری که نداریم

دریاب زمین را به قراری که نداریم

این چشم بیارا به غباری که نداریم

دادم دلی به دست تو آقای دلنشین

دادم دلی به دست تو آقای دلنشین
شاید دلی شکسته شود با تو همنشین

نام مرا ببر به قنوت نماز وتر
هر شب میان نافله حال مرا ببین

پیچ و خم روزگار

اگر که پیچ و خم روزگار بگذارد

اگر که سختی این انتظار بگذارد

هنوز هست سَری تا که دستهایش را

به دست خاک قدم های یار بگذارد

حرف دل

بی فایده ست روضه و ماتم بدون تو
بی فایده ست اشک دمادم بدون تو

خوف و رجاء

دل منپیش همان زلف دوتا مانده هنوز

دیدهدر حسرت دیدار شما مانده هنوز

بوسهیک روز به خاک قدمت خواهم زد

لب بهامید همان بوسه به پا مانده هنوز

کلاس درس

دل را به انتظار تو دمساز کرده ایم

این گونه عشق خود به تو ابرازکرده ایم

هرجا کلاس درس سخن از تو گفتن است

ما دفتر گدایی خود باز کرده ایم

روز های آخر عشق

از لطف و مهر خود به دلم بیشتر نده

فرصت به حال متهم در به در نده

من با دلم که تنگ نشد از جدائیت

قهرم تو هم جواب دلم را دگر نده

تحبس الدّعا

این روزها که زمزمه ی یار می کنم

خیلی هوای دیدن دلدار می کنم 

در ماه مغفرت نشد آقا ببینمت

بر بی لیاقتی خود اقرار می کنم 

بس است

آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است

از دوری تو پاره گریبان شدن بس است

 

کنعان دل, بدون تو شادی پذیر نیست

یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است

 

فکری به حال این گذر جمعه ها

باید تمام عمــر شما را صـــدا کنم

شاید که حق نان و نمک را ادا کنم

تا زنده ام به عشق تو باید,امام عصر

فکری به حال این گذر جمعه ها کنم

ای خسرو خوبان

بیمار دو چشم تو به دنبال دوا نیست

غیر از تو کسی یار دل خسته ما نیست

ما را که به جز یار نداریم اگر که

از درگه دلدار برانند روا نیست

نرگس پرپر

ما اه سرد از دل مضطر کشیده ایم

بار فراق با مژه تر کشیده ایم

همساز روزگار به عشق تو بوده ایم

از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم

دکمه بازگشت به بالا