درون حجره ی دربسته گشته ما منم بابا
بیا یکدم تماشاکن به خاک افتادم بابا
منی که دائما هستم به فکر رافت وبخشش
ولیکن همسرم بوده به فکر کشتنم بابا
درون حجره ی دربسته گشته ما منم بابا
بیا یکدم تماشاکن به خاک افتادم بابا
منی که دائما هستم به فکر رافت وبخشش
ولیکن همسرم بوده به فکر کشتنم بابا
در دست تو عیار کرم می شود زیاد
در سایه سار اسم تو کم می شود زیاد
نوبت به گفتن از سر زلفت که می شود
بی شک شهید اهل قلم می شود زیاد
خاطـرات من از رضـا این است
سفره ای که همیشه رنگین است
حُـبِّ سلطان اصالت دین است
سرنوشت غـلامْ شیـرین است
این دعـــا بی قرار آمـین است