بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده, بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند
بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده, بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند
عمریست پا به پای شما گریه میکند
همراهِ”های هایِ شما” گریه میکند
یکآسمان ستاره ی گم کرده راه…آه
دنبالردِّ پای شما گریه میکند
آقای سامرا که سلامم به محضرش
آتش زبانه می چکد از دیده ی ترش
یک عدّه ناجیب که توهین نموده اند
بر ساحت مقدّس و نام مطهّرش…
ای جگرگوشه امام رضا
آفتاب غریب سامرا
دوستانت اهالی بالا
دشمنانت قبیله های زنا
اهل دردم غم هادی دارم
سامراییاست دل بی تابم
زنده یفیض مدام یارم
مرده ییک نفس سردابم
وقتی نگاهم رابه بــاران می نشانم
وقتی که خون دل زدیـده می فشانم
گُلمی کندشـوق تووباجـذبه عشق
دلرابه سوی سـامرایت می کشانم
هرکه یکجور قسمتی دارد
سامرایتوغربتی دارد
خوش بهحال کسی که نوکر توست
واقعاچهسعادتی دارد!
گر تو مدد دهی قلمم نوحه گر شود
مرثیّه خوانِ محفل چشمان تَر شود
اینجا به خام نمره ی بالا نمیدهند
دلسوخته مرتبه دار است و سَر شود