اشعار شهادت حضرت زینب س

هنگامه وصال

 

هنگامه وصال من و دلبرم شده

این الحسین زمزمه آخرم شده

چشمم به راه مانده کجایی عزیز من

پیراهن تو گرمی بال و پرم شده

جای مانده کربلا

 

زینبم یار آشنای توام

جای مانده ز کربلای توام

شعله سر می کشد ز ناله ی من

من عزادار نینوای توام

بگذار بگذریم

 

هرچند پای بی رمق او توان نداشت

هرچند بین قافله جانش امان نداشت

 

بارامانتی که به منزل رسانده است

چیزیکم از رسالت پیغمبران نداشت

خون دل

 

و قبل از اینکه مرا هم از این سراببرید

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

 

تمام قامت من را شکسته داغ حسین

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

 

دکمه بازگشت به بالا