اشعار شهادت حضرت فاطمه س

شعر روضه فاطمیه

«زبانحال امیرالمومنین ع»

رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من
زهرای من حبیبه ی من مهربان من

میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟
دیگر شدم بدون عصا آسمان من

شعر شهادت حضرت زهرا (س)

« روضه عبدالله ابن الحسن علیه السلام »

هوایِ دخترکی را برادرش دارد
که خیره‌خیره نگاهی به مادرش دارد

شبیهِ طفلِ یتیمی که مادرش مُرده
نگاهِ ملتمسی بر برادرش دارد

مرثیه حضرت زهرا (س)

ازآنچه در دوجهان هست بیشتر دارد
فقط خدا ست که از کار او خبر دارد

 یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود
اگر چه لشکر دشمن چهل نفر دارد

شعر شهادت حضرت فاطمه (س)

از زندگی بدون تو بیزار می شوم

از بس که پای داغ تو بیمار می شوم

اصلاً تو را چه ساده من از یاد می برم

وقتی اسیر کوچه و بازار می شوم

رفتی شکست دست و دل آسمانی ام

رفتی شکست دست و دل آسمانی ام

رفتی رسید نوبت قامت کمانی ام

رفتی و باز شد همه دست های پست

بابا حکایتی شده بی تو جوانی ام

وقتی سرت را روی بالش می گذاری

وقتی سرت را روی بالش می گذاری

آن قدر می ترسم که دیگر بر نداری

تو آفتاب روشنی در خانه ی ما

تو آفتاب روشنی هر چند تاری

دکمه بازگشت به بالا