اشعار ظهر عاشورا

آتش زنید

آتش زنید تا خیمه ای دیگر نماند

بر اهل خیمه,حتی بال و پر نماند

کاری بکن ای حرمله در این نواحی

تا بر نوامیس حسین معجر نماند

کربلای پر از سوز و آه

آتش گرفت جان و تن خیمه گاه را

دامان هرچه طفل و زن بی پناه را

آتش وزید از طرف چشم های “شمر”

کم کم فرا گرفت تمام سپاه را

گوشه ای در ته گودال

دل پر از زخم , نفس زخم , رگ حنجرزخم

گوشه ای در ته گودال لب حنجر زخم

آسمان پر شده از سر , سر بر نیزه شده

پیکری روی زمین بی سر و , سر تا سر زخم

دکمه بازگشت به بالا