اشعار غریب الغربا ع

گِرِه ای سخت زد و بُغچه ی خود را برداشت

بحر طویل
گِرِه ای سخت زد و بُغچه ی خود را برداشت
دلش اینبار هوایِ حرمی دیگر داشت
روستاییی فقیریست ولی باوَر داشت
شوقِ دیدار غریبالغُرَبا بر سر داشت

بعد نفخ صور عاشق را شفاعت می کنی

بعد نفخ صور عاشق را شفاعت می کنی
ای که با نقاره ات هر شب قیامت می کنی

اینقدر لب تر نکرده حاجت ما را نده
دست آخر نوکرانت را بد عادت می کنی

دکمه بازگشت به بالا