جربزه را یاور خطیر نوشتند
جان مرا هم نوای تیر نوشتند
بوی شجاعت ز نای پارس بلند است
غرش ما را به پای شیر نوشتند
جربزه را یاور خطیر نوشتند
جان مرا هم نوای تیر نوشتند
بوی شجاعت ز نای پارس بلند است
غرش ما را به پای شیر نوشتند
عصاره ای ز گِل صبر انتخاب شد
اثر گرفت ز روح خدا و ناب شد
مؤنث است ولی عین بوتراب شد
دوباره نقشه ابلیس ها خراب شد
به حیدری پس از حیدر انتصاب شد
برای مصحف تاریخ زیوری بانو
ز بعد مادرت از هر زنی سری بانو
تو آمدی که شوی اعتبار واژه ی صبر
و با نگاه خود ایوب پروری بانو
کبوتر دل من صید دام زینب شد
و آشیانه ی دل نیز بام زینب شد
به روی مسند قدرت نشسته هرکس که
میان زندگی خود غلام زینب شد
فهم هر کس که رسیده خاکسار زینب است
قلب ما گر درد دارد بی قرار زینب است
چشم ما از خود ندارد اشک؛ زهرا لطف کرد
مثل چشمه, چشم شیعه اشک بار زینب است
کودتا کرده به عالم خواهر تو یا حسین
در دو عالم بوده زینب یاور تو یا حسین
زندگی خویش را وقف تو کرده از ازل
زینبی که نام او گشته ست احلی من عسل
کوکب دردانه عصمت نگین اش زینب است
آیه ایاک نعبد , نستعین اش زینب است
رتبه ممسوسه فی ذات در تسخیر اوست
جلوه مستغرق رب, دستچین اش زینب است
بال ملائک ریخته دو رو برت زینب
صدها فرشه خاک پای خواهرت زینب
هر کس بخواهد مورد لطف خدا گردد
باید بیاید دست بوسی محضرت زینب
سرِتو را هدف دشنه ی سنان کردند
پس از تو خیمه ی اهلِ تو را نشان کردند
زبان سرخ “دل” سبز می دهد برباد!
دلِ مرا هدف خنجر زبان کردند
با مدد از کرامت زینب
کنم آغاز حکایت زینب
سرِ خورشید و عرش بالا هم
بر زمین ارادت زینب
کیست این بانو که بر دلها خدایی میکند
کِشتیِ بی بادبان را ناخدایی میکند
هرکه گوید یاحسین او را هوایی میکند
آنکه امشب باز ما را کربلایی میکند
دختر یعسوب دین حیدر, مسلّم زینب است
در سیر او جبریل هم بال و پرش ریخت
وقت طواف چهارمش خاکسترش ریخت
فطرس شد و غسل تقرب کرد روحش
هر کس که خاک چادرش را بر سرش ریخت