مثل همیشه آمده ای بر سر قرار
مثل همیشه بی کس و تنهانشسته ای
از طرز راه رفتن تو گفته ام به خویش
حتما که داغ دیده ای و دلشکسته ای
اشعار مذهبی
شده ام بی قرار, بی زهرا
مثل ابر بهار, بی زهرا
وای بر زندگی پس از یارم
اُف بر این روزگار, بی زهرا
بسترت را جمع کن٬ یک روز دیگر هم بمان
التماسم را نکن رد٬ فاطمه پیشم بمان
بی تو یک لحظه تو میدانی که میمیرم ٬بمان
ای جوانم ٬تکیه گاهم ٬سرد و دلگیرم٬ بمان
معجزات چشم زهرا عرش اعظم ساخته
هاجر و آسیه حوا و مریم ساخته
از ازل بیت الاحرام کعبه , بیت الفاطمه است
کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته
فکر کردن به غم و غصه مادر سخت است
خواندن روضه در چند برابر سخت است
از حسین این همه اصرار: حسن حرف بزن
از حسن بغض پی بغض: برادر سخت است
نور رُخت کرشمه به مهتاب می کند
دیده براى دیدن تو خواب می کند
جذاب تر ز یوسف مصرى بیا بیا
آیینه را نگاه تو جذاب می کند
دل بسته ام به دلبر پایین پای تو
پر می زند کبوتر دل در هوای تو
باشد قرار سینه ی آشفته ام حسین
ذکر فضائل حرم و کربلای تو
نشنوی تو عجز ما دیگر نمی آید به کار
تانخواهی روی این تن,سر نمی آید به کار
امتحان نوکری , معیار قنبر بودن است
درب این خانه به جز قنبر نمی آید به کار
دلم شد مبتلایت کی می آیی؟
همه عالم فدایت کی می ایی؟
همه عالم به قربان غبار
نخ شال عزایت کی می آیی؟
کتاب غصه ی ما را چرا آخر نمی اید
چرا بر بغض این حنجر لب خنجر نمی اید
کسی درد دل ما را چرا اینجا نمیفهمد
قنوت گریه بر چشم یل خیبر نمی اید
یک کوه غم به سینه تلمبار می شود
وقتی ز درد فاطمه بیدار می شود
این روز ها نماز شب او نشسته است
وقت قیام دیده ی او تار می شود
بغضی میان قلب دشمن ها بماند
وقتی که دست مرتضی بالا بماند
بعد از نبوت میرسد وقت امامت
تا پیروی از ظلم بی معنا بماند