یا در فراق کرب و بلا می کُشی مرا
یا با غم امام رضا می کُشی مرا
بالای سر اگر نکشی ام بدون شک
پایین پای خود به خدا می کُشی مرا
یا در فراق کرب و بلا می کُشی مرا
یا با غم امام رضا می کُشی مرا
بالای سر اگر نکشی ام بدون شک
پایین پای خود به خدا می کُشی مرا
گر به شأنت واژه ها دارد روایت میشود
فیضِ شعر از جانب لطفت عنایت میشود
یک زمان از گریه آسایش ندارد چشم من
تا شنیدم اشک های من دوایت میشود
بوی فراقمی دهد این گریه های من
ماتمگرفته شال سیاه عزای من
شرمنده ام که ازغم زینب نمرده ام
آقاببخش,درگذرازاین خطای من
من با لباس مشکی تان خو گرفته ام
از طینت پلید خودم رو گرفته ام
با قایق شکسته ی اشک دو دیده ام
برساحل عزای تو پهلو گرفته ام