درانتظار تو چشمم همیشه بارانیست
وبی تو حال وهوای دلم چه طوفانیست
بیا که خیری ازاین زندگی نمی بینم
که لحظه لحظه ی عمرم پراز پریشانیست
درانتظار تو چشمم همیشه بارانیست
وبی تو حال وهوای دلم چه طوفانیست
بیا که خیری ازاین زندگی نمی بینم
که لحظه لحظه ی عمرم پراز پریشانیست
رو می کنم به روی شما جور دیگری
شاید نظر کنی تو به ما جور دیگری
شب های جمعه روضه ما را شما بخوان
ما را ببر به کرببلا جور دیگری
این زخم قدیمی زتو پنهان شدنی نیست
این زلف گره خورده پریشان شدنی نیست
از بعد تو برکت ز مزارع همه رفته ست
چون گندم ری,گندم ما نان شدنی نیست
سفره ها جمع شد و چیزی به ما ها نرسید
چقدر سخت مناجات کنم با “نرسید”
جمعه ها از پس هم در گذرند “آقاجان”
شاید این نوکرتو مرد و به فردا نرسید
سخن ما همه از طره گیسوی تو بود
از لب لعل تو واز خم ابروی تو بود
هر کجا پا که نهادند همه خوبان جهان
صحبت از روی تو و موی تو و خوی تو بود
گذر از کوچــه دلبـر جگری می خواهد
نه فقط پای که جانانه سری می خواهد
خرمن سینه مجنون به نگاهی می سوخت
گرمی محفـل لیلی شــرری می خواهد!
دیدن روی شما کاش میسّر می شد
شام هجران شما کاش که آخر می شد
بین ما فاصله ها فاصله انداخته اند
کاش این فاصله با آمدنت سر می شد
چه وقت ها که برایت دعا نکرده دلم
چه نذرها که برای شما نکرده دلم
چقدر نام مرا در نوافلت بردی
ولی به هیچ کدام اعتنا نکرده دلم
صبح وشب راهی بازارشدن می ارزد
یوسف فاطمه را یارشدن, می ارزد
باکلافی که شده بافته ازخون جگر
پیش تجارخریدارشدن, می ارزد
تنها غریب آشنا, ای مهربانم
از ابتدای خلقتم بستم دخیلی …
نذر تماشای شما, ای مهربانم
فالی زدم که گفت: به اقبال می رسی
مثل همیشه گفته به من فال: می رسی
یادش به خیر موقع تحویل سال نو
گفتم به خود دگر که تو امسال می رسی