اشعار مهدوی

غبار کوی تو

غبار کوی تو هرجا که در هوا برخاست
نشست بر دل و آه از نهاد ها برخاست

کجا زیارت ناحیه خوانده ای که چنین
ز جمکران تو هم عطر کربلا برخاست

منجی

حالا که سیل غم بنا دارد بیاید
کشتی نوحی لاجرم باید بیاید

دل را به هرکه غیر او دادیم و گفتیم
باز است این در هرکه میخواهد بیاید

نفسی لک الوقاء

پنهان کنم چگونه هویدایی تو را
یا بین سینه شرح دل آرایی تو را

ظرف مرا شکستی و حالا نشسته ام
تا رو کنم حکایت لیلایی تو را

شعر مناجات با امام زمان عج

« مناجات با امام زمان عج در وفات حضرت ام البنین (س) »

 الا که دست خدایت در آستین باشد
بیا که مانده به در دیده زمین باشد

گناه می کنم اما به خود نمی گویم
شرار قهر تو شاید که در کمین باشد

مناجات با امام زمان عج در فاطمیه

دلتنگ بهاریم بهاری که نداریم

دنبالِ مزاریم مزاری که نداریم

دریاب زمین را به قراری که نداریم

این چشم بیارا به غباری که نداریم

شعر فراق امام زمان عج

چنانکه ماه کمالش به نیمه ی ماه است
کمال نیمه ی شعبان بقیة الله است

هزار ساله شرابی ست انتظار ظهور
که هرکه خورد ازآن تا همیشه آگاه است

مناجات با امام زمان عج در فاطمیه

روزی ام را روزگارم تا که آجر می کند
ظرف خالی مرا صاحب زمان پر می کند

من کمی سختی که می بینم شکایت می کنم
آدم عاقل ولی اول تفکر می کند

شعر مناجات با امام زمان عج

امروز هم بدون طلوعت گذشت ورفت

شایدخدا بخواهد و فردا ببینمت

مانند موج در به در ساحل توام

بگذار ای حقیقت دریا ببینمت

شعر فراق امام زمان عج

از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما

یوم العزا شده همه ایام سال ما

عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم

پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما

شعر فراق امام زمان عج

براى آنکه بیایى به جاده مى نگرم

براى تو چقدر حرف دارد این جگرم

هنوز هفته به هفته پَرَم زمین گیر است

هنوز بال ندارم به آسمان بپرم

آقا اجازه

 

آقا اجازه , دل زده ام از تمامشهر

 بی تودلم گرفته از این ازدحام شهر

 آقااجازه , دست خودم نیست خسته ام

 دردرس عشق من صف آ خر نشسته ام

این جمعه …

این جمعه زیر پای تو بودن غنیمتاست

یک لحظه هم برای تو بودن غنیمت است

دست مرا بگیر و ببر در خیال خود

در حال و در هوای تو بودن غنیمتاست

دکمه بازگشت به بالا