اشعار ورودیه کاروان به کربلا

صاحب کرب و بلا

شده این جمله جوابِ چه خبر کرب و بلا ؟!
“صاحب کرب و بلا آمده در کرب و بلا”
از مدینه سفر عشق , شد آغاز … ولی
آمده حکم , که پایان سفر کرب و بلا

آخرش چشم تر تو خواهرت را میکشد

آخرش چشم تر تو خواهرت را میکشد
غربت نا باور تو خواهرت را میکشد

آن سیاهی مقابل ازدحام دشمن است
خلوت دور و بر تو خواهرت را میکشد

چیزی نمانده تا حرم, آرام خواهرم

چیزی نمانده تا حرم, آرام خواهرم

گریه مکن برابرم, آرام خواهرم

دلتنگِ روزهای مدینه شدی, ولی

همراه ماست مادرم, آرام خواهرم

پنجه ی هجر گریبان مرا می خواهد

پنجه ی هجر گریبان مرا می خواهد

غُصه گیسوی پریشانِ مرا می خواهد

هجمه ی باد خزان است تبر آورده

همه گل های گلستانِ مرا می خواهد

دکمه بازگشت به بالا