کشمکش بهر پیروهن نکنید
سر غارت بزن بزن نکنید
نیزه را داخل دهن نکنید
جسم اورا اگر کفن نکنید
کشمکش بهر پیروهن نکنید
سر غارت بزن بزن نکنید
نیزه را داخل دهن نکنید
جسم اورا اگر کفن نکنید
افتاده ای روی زمین و سر نداری
در این بیابان یک نفر یاور نداری
ازبس جراحت بر تنت جا خوش نموده
یک جای سالم در همه پیکر نداری
بغضی نشسته,راه گلو وا نمیشود
گفتم کمک بیاورم اما نمیشود
جا خوش نموده,کوشش من بی نتیجه ماند
این نیزه که ز زخم تنش پا نمیشود
افتاده ای روی زمین و سر نداری
در این بیابان یک نفر یاور نداری
ازبس جراحت بر تنت جا خوش نموده
یک جای سالم در همه پیکر نداری
روضه خوان بر فراز منبر رفت
السلام علیک یا عطشان
روضه را بی مقدمه وا کرد
السلام علیک یا عریان
بدنت روی خاک صحرا بود
دور تا دور تو پر از نامرد
نه فقط شمر هرکس آنجا بود
از سر حرص زخمی ات میکرد
دستان باد موی تو را شانه می کند
خون بر دل پیاله و پیمانه می کند
از داغ جانگداز جبین شکسته ات
زخمی عمیق بر جگرم خانه می کند
شمر بود و خنجرش
بی حیا افتاده با خنجر به جان پیکرش
آه از بس هست کُند
خنجرش را هی مکرر می کشد بر حنجرش
تا رسید آنجا سنان
چل روز میشود که شدم جبرئیل تو
ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو
چل روز میشود که فقط زار میزنم
کوچه به کوچه نام تو را جار میزنم
جنجال بود و…
لب تشنه ای درگوشه ی گودال بود و…
گودال بود و…
ازنیزه و شمشیرمالامال بود و…
لحظه ی بی جان شدنش گفت: آب
هرچه که نیزه زدنش گفت: آب
حرمله بر شانه ی قاتل زد و . . .
گفت:شنیدی سخنش؟ گفت: آب…
نای ِ نی تر شد از فغان افتاد
گوشه ای جام شوکران افتاد
روضه ات را جگر نمی فهمد
رد ِ اشکم به استخوان افتاد