داغِ تنهاییِ تو دیده ای از ما تر کرد
جگر سوخت و از ما جگری پرپر کرد
ستم اینگونه روا نیست, به دشمن حتی
که دلِ سنگ و جفا کار چنین همسر کرد
داغِ تنهاییِ تو دیده ای از ما تر کرد
جگر سوخت و از ما جگری پرپر کرد
ستم اینگونه روا نیست, به دشمن حتی
که دلِ سنگ و جفا کار چنین همسر کرد
عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
پر پر نزن که بال و پرت لطمه می خورد
گریه نریز چشمترت لطمه می خورد
بر روی خاک غلطنخور تو صنوبری
سر خم نکن کهبرگ و برت لطمه می خورد