دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد
زهر خوردو جگرش سوخت لبش را سوزاند
چکند از دل اگر ناله ی زهرا نکشد
دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد
زهر خوردو جگرش سوخت لبش را سوزاند
چکند از دل اگر ناله ی زهرا نکشد
برق نگاهت ریگ صحرا را طلا کرد
شب را به نور صبحگاهان آشنا کرد
قبل تو شهر غصه و غم بود اما
حسن وجودت سامرا را سامرا کرد