گره گشای جهان کرده اند دستم را
خورانده اند به عالم می الستم را
علی ام آنکه به تاوان مهربان بودن
نشانده اند به آتش,تمام هستم را
گره گشای جهان کرده اند دستم را
خورانده اند به عالم می الستم را
علی ام آنکه به تاوان مهربان بودن
نشانده اند به آتش,تمام هستم را
کنج بستر مانده ای بال و پرت را بسته ای
لاله زار زخم های پیکرت را بسته ای
تا که یک چشمت کمی مبهم تماشایم کند
پلک مجروح و کبود دیگرت را بسته ای
عوض آنکه لب تشنه به آبش برسد
قسمت ما بود این که به سرابش برسد
طی این فاصله با مرکب شب کوتاه است
یک سحر کاش که پایم به رکابش برسد
آن رتبه را که هیچ کسی از ازل نداشت
زهرا همیشه داشت که چون خود مَثَل نداشت
از این جهت شبیه به پروردگار بود
که اصلِ اصل بوده و اصلاً بدل نداشت
زمین بدون تو گم میکند بهارش را
گرفته است جهان از تو اعتبارش را
به جز تو هیچ کسی موقع مناجاتش
نبرده است دل آفریدگارش را
ظاهرا زهرا به احمد, جان به جانان می رود
پشت پرده باطنا قرآن به قرآن می رود
دختر خیرُ البشر اُم ابیها می شود
رحمت موصوله ی باران به باران می رود
چکنم بی تواگرزنده بمانم,چکنم
کاش میشدکه دراین شهرنمانم,چکنم
تاسحرخواب نداری ودعاگوی منی
شده بیماری توقاتل جانم,چکنم
اصلاً خودَش می خواست اینجا کَم بماند
او رفت تاکه هم نماند هم بماند
عالِم ترین عَلامه ها گفتند : او رفت
تا در غمِ این عالِمه عالَم بماند
دستی از راه رسید و به رخت جا انداخت
پایی از راه رسید و جلویت پا انداخت
یکنفر که دلش از بغض علی میجوشید
ضربه ای زد به در خانه و در را انداخت
بار ما را نخریدن به اصرار کشید
لطف او جنس مرا سوی خریدار کشید
جگرم آب شد و ریخت که خاموش شدیم
چقدر سوختنت از جگرم کار کشید
طعم بهار را نچشیدم خزان شدم
یاسم ولی به رنگ گل ارغوان شدم
این روزها, قیام و رکوعم شده یکی
مثل هلال ماه, خمیدم کمان شدم
قبل از ظهور جاودانش امتحان داد
آن بانویى که در نهانش امتحان داد
ام الائمه بود و ام الانبیا شد
چون بهتر از پیغمبرانش امتحان داد