هاتفی با دو صد شتاب آمد
با خمُی از گُلِ گُلاب آمد
غرقِ لبخند عاشقانه سرود
که نِگینی زِ گنج ناب آمد
هاتفی با دو صد شتاب آمد
با خمُی از گُلِ گُلاب آمد
غرقِ لبخند عاشقانه سرود
که نِگینی زِ گنج ناب آمد
در شکسته مرا آخرش شکستم داد
ببین که میخ در خانه کار دستم داد
محمد حسن بیات لو
فاطمه بین در و دیوار خانه گیر کرد
اتفاق ناگواری که علی را پیر کرد
مسعود اکثیری
زهرای من نبود آن که بیفتد بروی خاک
سیلی به صورت زن من بی خبر زدند
شاعر: محمد هاشم مصطفوی