جاموندها

رفتند زائران حرم

در خلوت شبانه ی ما پا گذاشتی
منت به بی کسی شب ما گذاشتی

نالایقی من به حضور تو می رسید
دیدار را به شاید و اما گذاشتی

آقای من

…و سر شكسته به پاي پياده مي آيم.
به شوق آبله بستن به جاده مي آيم.

سه روز خانه به دوشي به وصل مي ارزد.
به اين دليل فقط بي اراده مي آيم.

دلواپسم

باید برای خود غزلی دست و پا کنم
تا واژه واژه دِین خودم را ادا کنم

چندی است واژه ها به سراغم نیامدند
پس من چگونه عرض ادب بر شما کنم؟

تو هوامو داری

من همیشه دلم به این خوش بود

که تو آقا هوامونو داری

هر چی هم که سیاه و بد باشم

تو ولی تنهامون نمیذاری

دکمه بازگشت به بالا