جعفرابوالفتحی

شعر مدح امام حسین ع

نران بیمار عشقت را , گدایی نابلد هستم

شما بر تخت شاهی و من که بر نمد هستم

من از آن چشم غمازت بسی لطف و کرم دیدم

ولیکن تازه فهمیدم چه بد هستم چه بد هستم

جمعه …

تقویم هم دیگر تماشایی ندارد

وقتیکه جمعه , صبح زیبایی ندارد

حبس دعای من مرا درگیر من کرد

در این منیت ها خدا جایی ندارد

رقیه خاتون سلام الله

از لات های کوچه برم حرف می زنند

عمه … ز پاره ی جگرم حرف می زنند

سنگی به دست بچه و پیر و جوانشان

گویا که از سر پدرم حرف می زنند

غزل هم درست شد

شاعر که گریه کردغزل هم درست شد

چیزی شبیه خیمه وپرچم درست شد

اشکی چکید بر تن ماه از دو چشم عشق

زهرا گریست , ماهمحرم درست شد

حضرت زینب سلام الله

زینبی هستم خدائی می کنم

من ز عدوانش جدائی می کنم

او خودش گفته که با یک گوشه چشم

مشهدی را کربلائی می کنم

یا زینب کبری (س) مددی

هر کس طواف کعبه ی دلدار می کند

حتما نظر به چهره ی یک یار می کند

هر چند گل نیاز ندارد به لطف خار

اما گهی نگه به تن خار می کند

گودال قتلگاه

 

بس کنحسین ناله ی تو بی نتیجه است

بس کنحسین  نیزه درون جگر شده

بس کنحسین خواهر تو مرده از غمت

بس کنحسین نیزه درون کمر شده

از حرم تا قتلگه

 

از حرم تا قتلگه زینب به دنبالت دوید

دید شمر دون به روی حنجرت خنجر کشید

دید خنجر می کشد شمر از کنار گردنت

رأس پر خون تو را از روی تن او می برید

سرم به چوب محمل

 

دلم نمی دهد رضا , تو را کنم رها حسین

برای دین مصطفی , تو هم شدی فدا حسین

به روی نیلی من و , به پای زخمی ام نگر

دمی نظر نما به من , به خاطر خدا حسین

شب تار

مادرم گفت مرا مست رخ یار شوم

گرد شمع رخ تو از همه بی کار شوم

تا که دیدم بدنت زیر سم اسبان رفت

گفتم آیم به کنار بدنت زار شوم

دکمه بازگشت به بالا