جعفر ابوالفتجی

گویا شب شعر است

گویا شب شعر است و , در خواب نمی گنجم

خورشید غمینم در , مهتاب نمی گنجم

من دلزده از اشکم , دیدار تو را خواهم

در کاسه ی چشم خویش , با آب نمی گنجم

دکمه بازگشت به بالا