حسن لطفی

علی جانم

فرقش شکافت رُکنِ زمین و زمان شکست
یک ضربه زد ولی کمر آسمان شکست

نالید فاطمه که نزن نانجیب زد
از فرق تا به اَبروی او ناگهان شکست

آقای من

ساقی قدحی باز مرا جام نیاز است
سر ریز کن این باده که تا صبح دراز است
امشب شب بزم و کَرَمِ شاهِ حجاز است
میلادِ دل افروزِ مسیحایِ نماز است

باب‌الحوائج

خدا از ما نگیرد منت باب‌الحوائج را
غمِ او روضه‌ی او صحبت باب‌الحوائج را

سر هر روضه‌ای که گریه کردم سفره‌ای دیدم
خدا از ما نگیرد هیأت باب‌الحوائج را

ام الادب

تمام عمر من و آستانِ اُم‌ِبنین
که در تمامیِ عمریم میهمانِ اُم‌ِبنین

“هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک”
چه غم مرا که منم در امانِ اُم‌ِبنین

یا زینب(س)

گریه‌ی عشاق برای هم است
سینه‌شان تنگِ صدای هم است

آنچه دلِ ایل مرا می‌بَرَد
گیسویِ در باد رهایِ هم است

بساطِ عاشقی‌

زمین شدیم ولی آسمانِ ما حسن است
کرانه‌ایم ولی بی کرانِ ماحسن است
گره گره همه اما امانِ ما حسن است
پُر از حسن لبِ ما نوشِ جانِ ما حسن است

امان از دل زینب(س)

در حیرتم که با جگر او چه کار کرد
زهری که آب کرد دل سنگِ خاره را

زینب رسید ناله‌کنان، زودتر حسین
پنهان کنید این جگر پاره پاره را

یا رسول الله

وقتی که دردهایت آرامشم بهم زد
رفتی و بی تو داغت تقدیر را رقم زد
رفتی خوشی پس از تو نامِ مرا قلم زد

در شامِ شک و شبهه تابانده‌ای یقین را

کفن برای حسن(ع)

از ابتدا به گمانم که قسمت این بوده
حرم برای حسین و کفن برای حسن

شده‌است روضه‌ی سر نیزه‌ها برای حسین
شده‌است روضه‌ی دست بزن برای حسن

عزیز مادر حسین(ع)

نشسته مادری و دست بر کمر دارد
کمک کنید در از این تنور بردارد

هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است
هنوز پهلویِ او دردِ مختصر دارد

حسین من

میان ناله‌یِ خود می‌برم نوایِ تو را
که خطبه خطبه دَهَم شرح، ماجرای تو را

تمامِ بار به دوش من است می‌بینی
که می‌کشم به سرِ شانه کربلایِ تو را

یا ساقی العطاشا

این آبها شبیه تو دریا ندیده‌اند
مانند دستهای تو سقا ندیده‌اند

سرنیزه‌ها به قدِ رشیدت نظر زدند
حق داشتند خوش قد و بالا ندیده‌اند

دکمه بازگشت به بالا