هر کجا روضه به پا شد منبرش خلوت نشد
این تنور گرمتان هم آخرش خلوت نشد
هر حسینیه است باب رحمت و خیر کثیر
هیچ وقت این آستان پشت درش خلوت نشد
حسینیه شعر هیئت
جز خاک و خون برای تن خود کفن نداشت
گیرم کفن برای تنش بود , تن نداشت
شرمنده شد که خواهر او بی نصیب ماند
جایی برای بوسۀ او بر بدن نداشت
ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایم
تشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایم
سالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد تو
روزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایم