حسین خیریان

شعر بستر شهادت حضرت زهرا (س)

بسترت را جمع کن٬ یک روز دیگر هم بمان
التماسم را نکن رد٬ فاطمه پیشم بمان
 بی تو یک لحظه تو میدانی که میمیرم ٬بمان
ای جوانم ٬تکیه گاهم ٬سرد و دلگیرم٬ بمان

شعر روضه حضرت زهرا س

کوچه تاریک شد و ولوله ای برپا شد
آسمان تیره شد و روی زمین غوغا شد
لرزه افتاد به دستان زنی اما بعد
بی حیایی جلوی حجب و حیا پیدا شد

قلم در دست من دریای دردم

قلم در دست من دریای دردم

دوات آماده اما سرده سردم

نگاهی کن بر این چشمان خیسم

توکلت علی الله مینویسم

دکمه بازگشت به بالا