وقتی که پدر سه ساله اش را می دید
هفتاد و دو سر به روی نی می لرزید
دوبیتی حضرت رقیه
دشت و شب و طفل نابَلد ,واویلا
گر زجر حرامی برسَد ,واویلا
از صاحب روضه معذرت می خواهم
پهلوی رقیه و لگد ,واویلا
سیدمجتبی شجاع
آنروز که احرام تمتع می بست
برشانه ی عرشیه ی عباس نشست
با آنکه سه سال بیشتر جلوه نکرد
گفتند که فاطمه است دیدند که هست
قاسم نعمتی