غرق غمم و قرار جانم مهدیست
دل خسته ام و تاب و توانم مهدیست
هر جمعه رسد به چشم گریان گویم
من بنده و صاحب الزمانم مهدیست
غرق غمم و قرار جانم مهدیست
دل خسته ام و تاب و توانم مهدیست
هر جمعه رسد به چشم گریان گویم
من بنده و صاحب الزمانم مهدیست
خوشا به حال گدایی که منتظر باشد
خوشا به سوز و دعایی که مستمر باشد
به جمعه های فراقی که می رسند از راه
خوشا به حال دو چشمی که دیده تر باشد
از نفس خودم که باز هجرت کردم
در واژه انتظار دقت کردم
دیدم که گناه شد , حجاب من و او
در عصر ظهور , بس که غفلت کردم
دل شد زغم هجر تو یک دریا غم
روزی من امروز غم و فردا غم
یک سال دگر گذشت از غیبت تو
باید چه کنم جشن بگیرم یا غم؟
سید مجتبی شجاع