تا سحر را گرفته اند از ما
چشم تر را گرفته اند از ما
کنج عزلت نشسته ایم ، آری
بال و پر را گرفته اند از ما
تا سحر را گرفته اند از ما
چشم تر را گرفته اند از ما
کنج عزلت نشسته ایم ، آری
بال و پر را گرفته اند از ما
تو دعا کن که حرم روزی بشه
ما میخوایم بیایم ولی پر نداریم
پدر و مادرمون فدات بشن
یه امام رضا که بیشتر نداریم
رسول عسگری
من به شوق نگاه معشوقم
مینشینم گذر کند شاید
او که رد شد قسم دهم او را
شب ما را سحر کند شاید
مثل موهای پریشانت پریشانم حسین
بی سر و سامانم و در کوفه حیرانم حسین
تشنگی از یک طرف دلواپسی از یک طرف
من برای ام کلثوم تو گریانم حسین
منتظر مانده ام از راه محرم برسد
نه فقط من به همه عالم و آدم برسد
فاطمه بر سر من منت اگر بگذارد
نصب پرچم به حسینه به من هم برسد
حال عُشاق اکثراً با گریه بهتر می شود
خوش به حال هرکسی که چشم او تر می شود
عمر من دارد به پایان میرسد اما خوشم
روزگارم با همین گریه به تو سر می شود
حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی
این حوالی که چشمِ گریان نیست
خبری از بهار و باران نیست
حال چشمم که از تو پنهان نیست
خشک خشک است و جز بیابان نیست
همین که برق نگاهت به جانمان افتاد
چو شعله شد به همه دودمانمان افتاد
همین که گفته شد اسمت عبادت محض است
همیشه و همه جا بر زبانمان افتاد
مسیر ما مشخص می شود آری
به این شب زنده داری ها و بیداری
محرم می رسد از راه و میدانم
تو می آیی نسیم گریه میآری
هرکه عاشق می شود بی شک که حیران می شود
نیمه شب ها راهی کوه و بیابان می شود
آن طرف ، از گریه های این طرف خنده بساز
هرکسی کم گریه کرد بعداً پشیمان می شود
حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی