رسول عسگری

علی جانم

همین که برق نگاهت به جانمان افتاد
چو شعله شد به همه دودمانمان افتاد
همین که گفته شد اسمت عبادت محض است
همیشه و همه جا بر زبانمان افتاد

حضرت مشکل گشا

مسیر ما مشخص می شود آری
به این شب زنده داری ها و بیداری

محرم می رسد از راه و میدانم
تو می آیی نسیم گریه میآری

یا ولی الله

هرکه عاشق می شود بی شک که حیران می شود
نیمه شب ها راهی کوه و بیابان می شود

آن طرف ، از گریه های این طرف خنده بساز
هرکسی کم گریه کرد بعداً پشیمان می شود

حضرت موالموالی

حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی

ماه عزا

منتظر مانده ام از راه محرم برسد
نه فقط من به همه عالم و آدم برسد

فاطمه بر سر من منت اگر بگذارد
نصب پرچم به حسینه به من هم برسد

کوه صبر

حال عُشاق اکثراً با گریه بهتر می شود
خوش به حال هرکسی که چشم او تر می شود
عمر من دارد به پایان می‌رسد اما خوشم
روزگارم با همین گریه به تو سر می شود

بمون و زندگیمو روبرا کن

بمون و زندگیمو روبرا کن
تنور خونه رو بازم به پا کن
دوباره توی خونه جمعمون کن
بیا و سفره رو خود تو وا کن

دعای هر سحرم

نشد دوباره ، پرم را گرفته اند انگار
دعای هر سحرم را گرفته اند انگار
قفس ز دست من عاصی و من از آن عاصی
تمام دوروبرم را گرفته اند انگار

مولای مایی

تو بی عبا عمامه هم مولای مایی
ما شیعیان تو شدیم آقای مایی
تو ماورای عالم معنای مایی
پس تو تماما تو تماما های مایی

آقای من

چشماشونو بگیره خوبیهات
در خونه ت همیشه بازم بود
زخم زبون کارشونه ، میگن
علی مگه اهل نمازم بود

چشم تر

تا سحر را گرفته اند از ما
چشم تر را گرفته اند از ما

کنج عزلت نشسته ایم ، آری
بال و پر را گرفته اند از ما

آیینه مهر خدا

دیگر نمی آید کسی مانند زهرا
ماندم که رب بنویسمش یا بنده؛زهرا

کامل ترین آیینه مهر خدا بود
گاهی محمد بود و گاهی مرتضی بود

دکمه بازگشت به بالا