الهه ی معبد آسمونه
بهاره اما طفلکی خزونه
روزی میده با چشمای کریمش
پاسبونه ملک توی حریمش
الهه ی معبد آسمونه
بهاره اما طفلکی خزونه
روزی میده با چشمای کریمش
پاسبونه ملک توی حریمش
اشک زنجیر به حال بدنم میریزد
گریه بر بی کسی زخم تنم میریزد
آسمان راه گلوی قفسم را بسته
عرق بال من از پیرهنم میریزد