از بسکه دلم را غم جانکاه گرفته
راه نفس از پیچ و خم آه گرفته
یارب چه خسوفی است که پوشانده قمر را
خورشید ز نیلی شدن ماه گرفته
از بسکه دلم را غم جانکاه گرفته
راه نفس از پیچ و خم آه گرفته
یارب چه خسوفی است که پوشانده قمر را
خورشید ز نیلی شدن ماه گرفته
« زبان حال امیر المومنین علیه السلام»
صدشکر که از پیش من این یار نرفته
یادش ز من غمزده انگار نرفته
زهرا کمکم کن ز فراق تو نمیرم
تا قبل تو این حیدر کرار نرفته
من آن گلم که به ضرب لگد گلاب شدم
در آستانۀ در سوختم کباب شدم
برای خاطر مظلومی علی, بابا
به سان شمع چنان سوختم که آب شدم
سروی شکست و بید مجنون شد
یک گوشه قلب باغبان خون شد
آنقدر گلاب از گل ترشح کرد
که برگ های لاله گلگون شد
مانند شمع قصه اش از سر تمام شد
کوتاه مثل سوره ی کوثر تمام شد
سیلی وزید در وسط کوچه باد شد
تا هیجده ورق زد و دفتر تمام شد
یک زن تمام خلقت حق را بهانه شد
یک زن میان عالم و آدم یگانه شد
یک زن که بود مظهر تکثیر آفتاب
هم دردِ مرد چاه, به آه شبانه شد