مانده حسن چشمان خواهر را بگیرد
یا آن طرف دست برادر را بگیرد
آشفته بازاری ست,گویا هیچ کس نیست
قدری جلوی بانی شر را بگیرد
مانده حسن چشمان خواهر را بگیرد
یا آن طرف دست برادر را بگیرد
آشفته بازاری ست,گویا هیچ کس نیست
قدری جلوی بانی شر را بگیرد
نبى به بوى بهشتى تو ارادت داشت
على به جلوه ی هر روزه ی تو عادت داشت
کدام نور ز مصراع بیت تو جوشید؟
که شعله هم به در خانه ات ارادت داشت
رنگ خزان شدم ز غمت ای خزان من
زهرای من حبیبه ی من مهربان من
میبینی از غمت چقدر میخورم زمین؟
دیگر شدم بدون عصا آسمان من
این گریه های بی سخن اشکال دارد؟
یا این که چشمان حسن اشکال دارد؟
هرروز می شوئی سه دفعه پیرهن را
زهرا مگر این پیرهن اشکال دارد؟
اشک از چشم ترم افتاد دستم بسته بود
پیش چشمم همسرم افتاد دستم بسته بود
صبر کردم صبر کردم صبر کردم وا نشد
آتش کین در حرم افتاد دستم بسته بود
شهرنبی ولی زنبی غرق کینه است
باکینه زخم سینه همیشه قرینهاست
آتش برای تسلیت داغدیده ها
رسم عجیب مردم پست مدینه است
آتش زبانه می کشد از تار و پود در
انگار سوخته استتمام وجود در
بانو که در اتاق کناری نشسته بود
بیرون دویده است بدنبال دود در