سجاد زارع مولایی

بهارعلی

بربسترآرمیده امید و توان من
برخیز ای بهارعلی ای جوان من

من زودتر زعمر تو پایان گرفته ام
گویا رسیده فاطمه؛فصل خزان من

باغ و بهار میرود

باغ و بهار میرود از خانه ی علی
پـرزد کبوتر حرم لـانـه ی علی

بارِ مصیبت تو سماوات را گرفت
انبوه درد ها همه بر شانه ی علی

دکمه بازگشت به بالا