ای شب افروزِدل آرا,ماهِ تابان, فاطمه
راحت روح وروان ومونس جان فاطمه
آسمان عشق من بی تو نداردجلوه ای
درهمه هفت آسمان, بدردرخشان فاطمه
ای شب افروزِدل آرا,ماهِ تابان, فاطمه
راحت روح وروان ومونس جان فاطمه
آسمان عشق من بی تو نداردجلوه ای
درهمه هفت آسمان, بدردرخشان فاطمه
اینکه جاری شدست کوثر ماست
سیبتنهایی پیمبر ماست
اینکه یکشب نشسته زیر کساء
چادرشسایه سار محشر ماست
دری به سمت حیاط تجلی اش وا کرد
سپس نشست و خودش را کمی تماشا کرد
و آن همه عظمت را کمی به نورکشید
و نور را به تجسم کشید و انشا کرد
قلم زدم به مرکب کنار این فانوس
برای تان بنویسم, برای اقیانوس
نفس برای شما خرج میشود بانو
ولی نفس شده اینجا کنارتان محبوس
سیب را خورد و پیمبر تر شد
یعنی از نسل پسر ابتر شد
صاحب ناب ترین کوثر شد
حوریه بود ولی دختر شد
ما اگرشعر و دفتری داریم
از دعاهای مادری داریم
شعرهامانطلاست از یُمنش
مادر کیمیاگری داریم
نـام زهـرا ایـن دل ما را هـوایی میکند
حـضـرتالله بـا او,چــه صفایـی میکند
حـضـرت زهـرا از عالم دلـربایی میکند
کل هستی در کفش,چون اوخدایی میکند
شب تاریک کنار تو به سر می آید
نام زهرا به تو بانو چقدر می آید
آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده
خار هم پیش شما گل به نظر می آید
زهرا اگر نبود خدا مظهری نداشت
توحید انعکاس نمایانتری نداشت
جز در مقام عالی زهرا فنا شدن
ملک وجود فلسفه دیگری نداشت
عزابگیر بقیع روضه خوان تو رفته
زبان بگیر به شیون زبان تورفته
صدای وای حسینش به گوش می آید
اگرچه صاحب آه و فغان تو رفته
رسیده قافله و چشم های تر دارد
برای ام بنین کاروان … خبر دارد
خدا کند که مراعات سن او بشود
که نقل حادثه بر قلب اوضرر دارد
اینجا که کسی پنجه بهدیوار کشیده ست
دستی ز وفا نقش غم یار کشیده ست
این در که چنین سوخته و دود گرفته ست
آتش به دلی خسته ز اغیار کشیده ست