رسیده ام به نفس هایِ آخرم دیگر
که دست هایِ خزان کرده پرپرم دیگر
میان سینه یِ خود قلب پرپری دارم
نه سایه یِ پدری نه برادری دارم
رسیده ام به نفس هایِ آخرم دیگر
که دست هایِ خزان کرده پرپرم دیگر
میان سینه یِ خود قلب پرپری دارم
نه سایه یِ پدری نه برادری دارم